من طاقت ناراحتی اونو ندارم..... بهش امید دادم اما در امید خودم شاید نا امیدی بود....
نمیدونم چرا ما هیچ وقت نمی تونیم به همه چیز امیدوارانه و خوش بینانه نگاه کنیم.....
من محسنمو دوست دارم ......بی نهایت
برچسب : نویسنده : teesa بازدید : 4
جونی وقتی میاد خونه خیلی خسته اس....و اصلا حوصله نداره....
راستش خیلی ناراحت میشم .... از اینکه جونی خیلی بهم توجه نمیکنه...
مدام غصه میخورم.... دچار کمبود محبت شدم...
یه جورایی کلافه ام... فقط دلم میخواد زودتر تابستون تموم بشه...
خدایا این تابستونا بذار رو دور تند....
ولتنگی...برچسب : نویسنده : teesa بازدید : 12
از صبح میره بیرون و حدودای یازده شب بر میگرده.. ..
یادمه خودم بهش گفتم حقوقی که میگیری کنه و باید در کنارش یه کار دیگه هم داشته باشی....
ولی حالا پشیمونم ...
من نمیتونم دوریشو تحمل کنم....
اون شده زندگی من...اون همه وجودم... عشقمه...
خدایا خودت مراقب جونی من عشق من باش...
خدایا زودتر تابستون تموم بشه...همه چیز بشه مثل اولش
برچسب : نویسنده : teesa بازدید : 10
دیگه هیچ چیز آرومم نمیکنه......هیچ چیز....حتی گریه..
خیلی داغونم.....
تا ابد میخوای ساکت باشی و چیزی نگی....
من با خاطرات گذشته چیکار کنم؟؟؟ با دلهره های آینده؟؟؟
با دلمردگی های الانم؟؟؟؟ پس کی تموم میشه اضطرارم؟؟؟
دارم خاموش میشم....ولی بازم سکوت میکنم....سکوت میکنم تا ببینم
قراره چی به سرم بیاد....من منتظر این زندگی نبودم....
برچسب : نویسنده : teesa بازدید : 11
از صبح میره بیرون و حدودای یازده شب بر میگرده.. ..
یادمه خودم بهش گفتم حقوقی که میگیری کنه و باید در کنارش یه کار دیگه هم داشته باشی....
ولی حالا پشیمونم ...
من نمیتونم دوریشو تحمل کنم....
اون شده زندگی من...اون همه وجودم... عشقمه...
خدایا خودت مراقب جونی من عشق من باش...
خدایا زودتر تابستون تموم بشه...همه چیز بشه مثل اولش
برچسب : نویسنده : teesa بازدید : 14